کمـتر یعنی بیشـتر!!

باری شوارتز (Barry Schwartz) استاد دانشگاه سوارثمور آمریکا در کتاب تناقض انتخاب (The Paradox of Choice) شرح می‌دهد که چرا برخلاف تصور رایج، بسیاری از انسان‌ها با وجود امکانات وسیع، انتخاب‌های فراوان و گزینه‌های جذابی که در اختیار دارند، زندگی‌شان پر دغدغه و ناشاد است و کمتر احساس خوشبختی می‌کنند.
باهم به خلاصه ای از سخنرانی باری شوارتز در تد تالک میپردازیم :
تناقض انتخاب

در جوامع صنعتی غربی، یک اصل بنیادی وجود دارد:

 

افزایش رفاه شهروندان از طریق حداکثر کردن آزادی شخصی

 

آزادی نه‌تنها به عنوان یک ارزش والای انسانی شناخته می‌شود، بلکه فرصتی را فراهم می‌کند تا افراد بتوانند برای بهبود شرایط زندگی خود تلاش کنند و نیاز نداشته باشند دیگران برایشان تصمیم بگیرند. آزادی به طور طبیعی از افزایش گزینه‌ها و انتخاب‌ها تقویت می‌شود. هرچه گزینه‌ها بیشتر باشد، آزادی بیشتر و در نتیجه رفاه اجتماعی بالاتر خواهد بود.

برای مثال، در یک سوپرمارکت معمولی، شما با ۱۷۵ نوع سس سالاد مواجه هستید؛ به‌علاوه انواع مختلف روغن زیتون و سرکه. این تنوع به ما اجازه می‌دهد تا سس مورد علاقه‌مان را بسازیم. همچنین در فروشگاه‌های الکترونیک، می‌توانیم با ترکیب اجزای مختلف، بیش از ۶.۵ میلیون سیستم استریو بسازیم. این مثال‌ها نشان‌دهنده تحولات عمیق زندگی ما به‌واسطه آزادی انتخاب است. اما آیا واقعاً داشتن همه این گزینه‌ها همیشه مفید است؟

بیایید به برخی از چالش‌های این موضوع بپردازیم.

وجود تعداد زیاد انتخاب‌ها می‌تواند دو اثر منفی بر روی مردم داشته باشد.

اثر اول این است که به جای ایجاد آزادی، بلاتکلیفی و سردرگمی به همراه دارد.

وقتی گزینه‌ها زیاد می‌شوند، انتخاب و تصمیم‌گیری به طرز قابل توجهی دشوارتر می‌شود.

 

به عنوان نمونه، تحقیقی از سوی شرکت ونگارد (Vanguard )، یکی از بزرگترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری، نشان می‌دهد که به ازای هر ده گزینه سرمایه‌گذاری که کارفرما ارائه می‌دهد، نرخ مشارکت ۲ درصد کاهش می‌یابد!

 

به عبارتی، زمانی که کارمندان فقط پنج انتخاب در اختیار دارند، تمایل به مشارکت و بهره‌وری بیشتری دارند تا زمانی که پنجاه گزینه در اختیارشان باشد! این مشکل فقط محدود به خرید کالاها نیست و در دیگر جوانب زندگی نیز خود را نشان می‌دهد.

برای مثال، در دنیای کار با پیشرفت تکنولوژی، ما توانایی داریم در هر لحظه و از هر جا به کارهای خود دسترسی پیدا کنیم. اما این آزادی انتخاب می‌تواند به چالشی بزرگ تبدیل شود؛ چرا که ما باید بارها و بارها تصمیم بگیریم که آیا باید کار کنیم یا نه، آیا باید ایمیل هایم را پاسخ بدهم یا نه، آیا باید اخبار و پیامهای پلتفرم ها را چک کنم یا نه؟!!

در حالی که ممکن است در همان لحظه بخواهیم زمانی را فقط برای تماشای بازی فوتبال فرزندمان اختصاص دهیم!

وجود گزینه‌های فراوان، تصمیم‌گیری را دشوارتر می‌کند و این ممکن است به تأخیر در انتخاب منجر شود.

 

بسیاری از افراد وقتی به دوران بازنشستگی می‌رسند، با مشکلات مالی روبرو می‌شوند، نه به این دلیل که پس‌انداز نکرده‌اند، بلکه به خاطر دشواری در گرفتن تصمیمات مرتبط با سرمایه‌گذاری!

این عدم انتخاب می‌تواند به معنای از دست دادن فرصت‌های مالی تا حدود پنج هزار دلار در سال باشد؛ پولی که کارفرما حاضر بود به عنوان سرمایه‌گذاری به آنها پرداخت کند.

بنابراین,

فلج شدن در انتخاب کردن، نتیجه‌ی داشتن گزینه‌های بیش از حد است.

یکی از دلایل این موضوع وجود گزینه‌های متنوع است. فرض کنید از میان سس‌های سالاد یکی را انتخاب می‌کنید و آن‌طور که انتظار داشتید خوب نیست! در این حالت، به راحتی می‌توانید تصور کنید که گزینه‌ای بهتر نیز وجود داشته است. این مقایسه و تصور گزینه‌های از دست رفته می‌تواند ما را به پشیمانی از انتخاب‌مان دچار کند و در نتیجه، رضایت ما از آن تصمیم را کاهش دهد.

مفهوم «هزینه فرصت‌ها» نیز در اینجا کاربرد دارد.

اقتصاددانان با استفاده از این مفهوم، توضیح می‌دهند که ارزش یک انتخاب تا چه اندازه به مقایسه آن با گزینه‌های دیگر بستگی دارد. حتی اگر انتخابی که کرده‌ایم عالی باشد، هزینه فرصت‌ها می‌تواند موجب کاهش رضایت ما از آن انتخاب شود. به عبارتی، هرچه گزینه‌های بیشتری در اختیار داشته باشیم، احتمال اینکه از یک انتخاب کوچک ناامید شویم و دچار پشیمانی شویم، افزایش می‌یابد.

 آزادی انتخاب یک شمشیر دو لبه است که هم می‌تواند منجر به رفاه بیشتر شود و هم چالش‌های جدیدی را به همراه داشته باشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *